کوچش

تبلیغاتــــ advertising

آخرین مطالب سایت کوچش


سپاهان درب
استفاده چراغ خاموش وغیررسمی کشتی فرنگی از طهماسبی
گرانی 60 درصدی اینترنت ثابت از بیخ گوش کاربران گذشت
کامرانی‌فر از دپارتمان داوری فدراسیون فوتبال رفت

(28) یَا عِمَادَ مَنْ لا عِمَادَ لَهُ یَا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یَا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ یَا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یَا غِیَاثَ مَنْ لا غِیَاثَ لَهُ یَا فَخْرَ مَنْ لا فَخْرَ لَهُ یَا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ یَا مُعِینَ مَنْ لا مُعِینَ لَهُ یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ یَا أَمَانَ مَنْ لا أَمَانَ لَه

امروز بردنمان بالای سر جسد،فرصت نداشتم که بخواهم فکر کنم بروم یا نه،رفتم،اولین چیزی که اذیتم کرد بوی فرمالین بود،دوتا انسان را پیچانده بودند لای پلاستیک و گذاشته بودند روی تخت،استاد آناتومی آمد گوشه یک پلاستیک را زد کنار،پایش بود،بعد یک لایه پوست را زد کنار،بعد یک لایه چربی،بعد هی لایه لایه لایه،هی یک چیزی میکشید بیرون میگفت این رگ است،یک رشته دیگر میکشید بیرون میگفت این عصب است،عضله هاش را هی می آورد بالا نشانمان میداد،بچه ها هی بمن نگاه میکردند که چرا من حالم بد نمیشود،من که سر تشریح قورباغه و دیدن ماهی زیر میکروسکوپ تا سه زنگ گریه میکردم،نمیدانم قسی القلب شدم یا چون آنها زنده بودند و این مرده،جسد اولی خوب بود،سالم بود،من خودم دست هاش را دیدم،مو داشت،ناخن داشت،فقط کبود بود.استاد مثل کتاب لایه های جنازه را ورق میزد و من هی در ذهنم تداعی میشد " و رقه جلدی و دقه عظمی..." بعد انگار قصه تمام شده باشد رگ ها و عصب ها را گذاشت سر جایش و پوست و چربی را بست و پلاستیک کشید رویش و گفت برویم سراغ بعدی!

جسد دومی له بود،قفسه سینه اش را شکافته بودند،پلاسیده بود،همه اندامش زرد و قهوه ای و بد بو شده بود،استاد باز خیلی عادی دل و روده و شش و معده و کبدش را نشانمان میداد،نترسیدم،حالم بد نشد،فقط داشتم فکر میکردم من هم یک روز میشوم یکی مثل این،و از این هم پلاسیده تر و منفور تر و سیاه تر،زیر چند خروار خاک.

من پزشکی را دوست دارم،اما عاشقش نیستم،تشنه اش هم،شوقی هم اگر باشد بخاطر چهارتا لفظ خانوم دکتر است و دک و پزش،من در پزشک شدنم بیشتر نفس میبینم و حرف مردم تا خدا..

خب چرا باید عمر عزیز را بگذارم پای دوخت و دوز آدمها؟چرا بنشینم پشت یک میز و هی قرص هایی را که میدانم چقدر ضرر دارد در نسخه بنویسم بدهم به مردم؟چه کسی گفته اسلام به یک پزشک متخصص خانوم متعهد نیاز حیاتی دارد؟من احساس نیاز حیاتی نمیکنم،حداقل احساس میکنم جای من اینجا نیست،من نمیخواهم عمرم را بگذارم پای سروکله زدن با اجساد وقتی ارواح بیمارتر ومحتاج ترند. پزشک متخصص متعهد خانوم لازم هست،درست،اما آیا هدف من باید این باشد؟چه کسی گفته؟

از ظهر احساس میکنم طاقت خواندن ندارم،احسان دارد انتخاب رشته میکند،دیشب آمده بود پیشم مشاوره،گفتم من اگر به اول دبیرستان برگردم،یا میروم انسانی یا حوزه،شیمی و زیست و فیزیک و ریاضی قشنگند اما تا یک حدی،با یک هدفی،آمیخته با یک تفکر توحیدی،ما سه سال هی میخوانیم و مسئله حل میکنیم و باز میخوانیم و دوره میکنیم و تست میزنیم که فقط بتوانیم کنکور را بدهیم،بعد تمام سعی مان را میکنیم همه کتاب تست هامان را از جلو چشممان دور کنیم،بعد نود درصد اینهایی که خواندیم را نه دوست داریم نه به دردمان میخورد،همه چیز پوچی ست اندر پوچی، که مامان آمد دست احسان را گرفت و برد و گفت این میخواهد تو را هم مثل خودش بدبخت و دیوانه کند بیا برویم!


خرید بک لینک

شما کی هستین؟چرا اینکارو کردید؟و نوشته های منو کپی کردید؟

توسط : فارههِ خانوم در تاریخ»۱۳ آذر ۹۵ ، ۱۸:۲۵

جواب ندارم؟

توسط : فارههِ خانوم در تاریخ»۱۳ آذر ۹۵ ، ۱۹:۱۱

بخش نظرات براي پاسخ به سوالات و يا اظهار نظرات و حمايت هاي شما در مورد مطلب جاري است.
پس به همين دليل ازتون ممنون ميشيم که سوالات غيرمرتبط با اين مطلب را در انجمن هاي سايت مطرح کنيد . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .
شما نيز نظري براي اين مطلب ارسال نماييد:
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
i> http://pnuna.avaxblog.com/
  • http://wp-theme.avaxblog.com/
  • http://niushaschool.avaxblog.com/
  • http://miiniikatahamii.avaxblog.com/
  • http://sheydaw-amirhoseiwn.avaxblog.com/
  • http://akhbar-irani.avaxblog.com/
  • http://tanzimekhanevadeh.avaxblog.com/